بازی ابلهانه ترامپ و تدبیر و امید ایران
تاریخ انتشار: ۹ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۸۴۳۷۸۸
اقتصاد>انرژی - محمود خاقانی*
پس از حدود بیست روز که از قطع مناسبات خاندان آل سعود و متحدان اش با قطر می گذرد بر اساس گزارش خبرگزاریها، دولت کویت بامداد روز جمعه، دوم تیر، به نمایندگی از سوی کشورهای یاد شده شرطهای تعیین شده را به دولت قطر اطلاع داد. خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش کرد که شروط شامل قطع کامل مناسبات قطر با جمهوری اسلامی ایران، قطع ارتباط با گروه حزبالله لبنان وتعطیلی شبکههای رسانه ای الجزیره و برچیدن پایگاه نظامی ترکیه در قطربوده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بنابراین معلوم می شود که آنچه در پی رقص شمشیر در ریاض شروع شد هدفی جز منزوی کردن ایران نداشت و ندارد. اما بنظر بسیاری از صاحب نظران نتیجه انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران که برای دولت ترامپ و متحدان منطقه ای اش غیرمنتظره بود طرح های منزوی سازی نظام جمهوری اسلامی ایران را درآستانه شکست قرارداده است. برخی از ناظران نیز براین عقیده اند که تظاهرات روزقدس در ایران و سایر کشورها به قطر قوت قلبی داد تا 13 شرط تعیین شده از سوی آل سعود و متحدانش برای تجدید روابط با قطر را در روز شنبه سوم تیرماه رد کند.
قطر وضرورت یک حرکت هوشمندانه
پس اینکه پرزیدنت ترامپ در یک جلسه پرسش و پاسخ در حضور خبرنگاران وبا حضور رئیس جمهوری رومانی مردم قطر را به حمایت از تروریسم متهم کرد و از اقدام عربستان علیه قطر حمایت کرد، حدود یکساعت بعد رکس تیلرسون وزیرامورخارجه آمریکا اظهارات دیگری را بیان کرد که حاکی از نگرانی وزارت امورخارجه آمریکا از اقدامات عربستان علیه قطر بود.متعاقبا" سخنگوی پنتاگون گفت که تحریم قطر مشکلی برای پایگاه نظامی آمریکا در قطر که حدود 11000 نیروی نظامی آمریکا در آن مستقر هستند ایجاد نکرده است. عدم هماهنگی بین مقامات ارشد دولت آمریکا همگان را متعجب کرد.
رسانه های فرانسوی نوشتند: " هرج و مرج " یعنی اینکه معلوم نیست در واشنگتن چه می گذرد. از سوی دیگر رسانه های اروپائی در پی اعلان نتیجه انتخابات در انگلیس نوشتند: "بحران" و برخی تحلیل گران اینگونه مطرح کردند که دولت خانم ترزا می ممکن است چند ماه بیشتر دوام نیاورد. بنابراین ، بنظر میرسد که روابط ویژه انگلیس و آمریکا به خصوص مرتبط با حمایت از حاکمان کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و عدم توانائی در حل اختلافات بین آنها به هرج ومرج درواشنگتن و بحران درلندن انجامیده است. درهمین حال آقای دانا روهراباچر Dana Rohrabacher نماینده ایالت کالیفرنیا درکنگره که از اعضا حزب جمهوری خواه آمریکا است، ضمن استقبال از عملیات ترروریستی داعش در تهران پیشنهاد داده است که آمریکا باید از داعش برای ضربه زدن به حزب الله لبنان و بطور کلی شیعیانی که برای منافع آمریکا تهدیدی محسوب می شوند استفاده کند.
سئوال این است که نقش داعش در منطقه خاورمیانه که آقای ترامپ گفت توسط دولت آمریکا ایجاد شد و خانم هیلاری کلینتون هم آنرا یک دست آورد برای آمریکا خواند، چیست و چرا بین حامیان داعش اختلاف نظر بروز کرده است؟
دیپلماسی انرژی اوباما
در در دوران زمامداری اوباما الویتی که عربستان سعودی در سیاست خارجی خاورمیانه ای آمریکا داشت را تا حد زیادی از دست داد. دولت محافظه کار بریتانیا نیز از این سیاست دولت اوباما خشنود نبود و شاید وقتی که خانم ترزا می نخست وزیر انگلیس در جمع سران شیخ نشین های خلیج فارس در بحرین حضور یافت و انتقاد های شدیدی که خوشایند عربستان سعودی بود را متوجه ایران کرد سعی براین داشت که دولت تازه روی کار آمده پرزیدنت ترامپ را که سعی دارد هرکاری که دولت اوباما کرده است را به افکار عمومی مردم آمریکا منفی و نامناسب برای منافع ملی آمریکا جلوه دهد متقاعد کند که در باره عربستان سعودی نیز تغییر روش دهد.
چنانچه خانم ترزا می چنین نیتی داشت باید قبول کرد که موفق شد وآقای ترامپ با آل سعود رقص شمشیر کرد. سئوال این است که آمریکا و متحد او (بریتانیا) که از اتحادیه اروپا درحال خارج شدن است در بازار بین المللی نفت دنبال چه هدفی هستند؟
راهبرد (استراتژی) هوشمندانه سیاست انرژی دولت اوباما
راهبرد یا استراتژی مفهومی است که ربشه در موضوعات نظامی دارد و به تدریج در سایر موضوعات سیاسی و اجتماعی نیز مطرح شد از جمله اقتصاد، تجارت ، انرژی ، نفت ،گاز و... به ویژه درامور سیاست و مملکت داری از کاربرد زیادی برخوردار است. ریشه واژه «استراتژی» از واژه یونانی «استراتِگیا» (Strategia) به معنای «فرماندهی و رهبری» است. دراین دوران معنای ساده تری برای راهبرد یا استراتژی عبارت است از یک طرح عملیاتی به منظور هماهنگی و سازماندهی اقدامات برای نیل و دستیا بی به اهداف مورد نظراست.
با یادآوری معنای راهبرد به این نکته توجه کنیم که وقتی اوباما در ژانویه سال 2009 روی صندلی ریاست جمهوری در کاخ سفید جلوس کرد، جرج بوش اقتصادی را به او تحویل داد آمریکا را دریک بحران جدی اجتماعی ، سیاسی و روابط خارجی اش قرار داده بود. سیاست دولت بوش در دوران ریاست جمهوری اش این بود که درخاورمیانه صاحبان منابع غنی نفت و گاز را با استفاده از ابزار های نظامی و روی کار آوردن دول دست نشانده از طریق تحمیل قراردادهای نفتی به کشورهای تولید کننده و صادر کننده نفت وگاز منطقه به نفع شرکت های چند ملیتی نفتی و آمریکائی تحت سلطه داشته باشد.
تهدید چین
این نکته را باید یادآوری کرد که در سال 2007 چین تهدید کرده بود که چنانچه به چینی ها درعراق امتیاز داده نشود با استفاده از اهرم مالی (دلارهائی که چین دراختیار داشت و می توانست آنهارا دربازار رها کند وبرای آمریکا بحران مالی را سبب شود) برای اقتصاد آمریکا دردسر ساز خواهد شد و دولت وقت آمریکا این تهدید را جدی گرفت و دربرابر چین عقب نشینی کرد. درواقع این اقدام چین نظیر اقدامی بود که آمریکا در سال 1956 علیه انگلیس به کار برد و تهدید کرد که با رها سازی لیره استرلینگ در بازار اقتصاد انگلیس را بحرانی خواهد کرد مگر اینکه انگلیس از کانال سوئژ بیرون بکشد که انگلیس دربرابر درخواست آمریکا ناگزیر به خروج از کانال سوئز شد.
ذوب شدن بازار مالی آمریکا در سال 2008 وضرورت تغییر راهبردی درسیاست خارجی آمریکا
سقوط بازارهای مالی آمریکا در سال 2008 میلادی نتایجی را دربرداشت که دولت تازه روی کار آمده پرزیدنت اوباما را ناگزیر کرد که در سیاست های راهبردی برای تامین امنیت انرژی مورد نیاز آمریکا مسیر کاملا" متفاوت از آنچه در گذشته رسم بود را طراحی و پیگیری کند.
دراین راستا دو هدف مهم برای سیاست تاب آور انرژی دولت اوباما مطرح بود. اول اینکه وابستگی تاریخی آمریکا به نفت عربستان سعودی را کاهش دهد و یا بکلی مرتفع کند. دوم اینکه از گاز طبیعی به عنوان یک پل عبوری استفاده کند و اقتصاد را از وابستگی به نفت رها و انرژی های به اصطلاح نو یا تجدید پذیر را حمایت کند تا با پیشرفت تکنولوژی اقتصادی و مقرون به صرفه شوند. به اصطلاح به اقتصاد سوخت با کربن پائین (منظور رها شدن از نیاز به سوخت های فسیلی نظیر نفت، زغال سنگ و حتی گاز طبیعی) دست پیدا کنند.
موفقیت دولت اوباما در دستیابی به اهداف مورد نظر؟
دولت اوباما توانست با موفقیت به اولین هدف راهبردی دولت اش دست پیدا کند. چگونه ؟ نظام بانکی به ویژه بانک های سرمایه گذاری آمریکا با بهره مندی استفاده از پترو دلار های عربستان سعودی و سایر شیخ نشین های خلیج فارس موفق شدند که علی رغم نبود تقاضا در بازار های بین المللی نفت قیمت نفت خام را که درسال 2009 بدنبال بحران اقتصادی و بانکی در آمریکا تا حد بشکه ای 35 دلار سقوط کرده بود با دست کاری قیمت ها بطور مصنوعی در بازار شاخص Brent/BFOE دریای شمال اسکاتلند بالا ببرند و درسطح قیمت بشکه ای 80 دلار به نحوی بازی کنند و نگه دارند که قیمت بنزین درآمریکا درسطحی باشد که مردم ناراضی نباشند و اوباما بتواند رای مردم را برای انتخابات دور دوم ریاست جمهوری اش بدست آورد، نگه دارند. همه می دانند که این سیاست راهبردی موفق بود و اوباما برای دور دوم ریاست جمهوری درسال 2012 انتخاب شد.
تاثیر بالا نگه داشتن مصنوعی قیمت نفت خام
بالا نگه داشتن مصنوعی قیمت های نفت خام در بازارهای بین المللی درحالیکه برای مصرف بدلیل مشکلات اقتصادی در غرب تقاضائی وجود نداشت برای دست اندرکاران طرح راهبردی این ابتکار دست آورد های قابل توجهی داشت. اول اینکه سرمایه های زیادی درمسیر توسعه تکنولوژی و بهره برداری از تولید نفت و گاز غیرمتعارف مشهور به شیل اویل و شیل گاز (تولید نفت وگاز از لایه های رسی زیرزمین ) به حرکت درآمدند. درواقع شرکت های نفتی و گازی درگیر این گونه طرح ها توانستند مقادیر قابل توجهی سرمایه را بصورت وام بدون بهره بدست بیاورند و بطور بسیار بهینه مورد استفاده قرار دهند. دوم اینکه ، به موازات توسعه طرح های شیل اویل و شیل گاز از سرمایه گذاری های مردمی (وام بدون بهره) استفاه کردند و در توسعه، بهتر شدن تکنولوژی ، اقتصادی ترشدن تولید انرژی های نو یا تجدید پذیر برای جایگزینی سوخت های فسیلی (نفت ، گاز و زغال سنگ) هم موفقیت های چشم گیری نصیب شان شد.
بهینه مصرف کردن و صرفه جوئی در مصرف انرژی
علاوه بردست آورد هائی که در بالا مورد توجه قرارداده شد، بالا نگه داشتن مصنوعی قیمت های نفت خام در بازار های بین المللی در دورانی که مصرف کننده با کمبود درآمد مواجه بود و سعی در کم مصرف کردن و صرفه جوئی داشت که هنوز هم دارد ( کاهش تقاضا برای مصرف انرژی ) موجب شد تا سرمایه گذاری های قابل توجهی برای بهبود تکنولوژی و روش های تشویقی بهینه مصرف کردن و کم مصرف کردن انرژی نتایج مثبت و مهمی نظیر کاهش مصرف سوخت در موتورهای جدید اتومبیل ها (افزایش راندمان ) را برای اقتصاد آمریکا و اروپا در برداشته باشد. درواقع در نتیجه سیاست های راهبردی دولت اوباما تولید نفت خام در آمریکا روزنامه حدود پنج میلیون بشکه افزایش یافت و در نتیجه بهینه مصرف کردن انرژی نیز آمریکا روزانه معادل دو میلیون بشکه نفت خام کمتر مصرف کرد.
چرا قیمت ها سقوط کرد؟
خب وقتی اینهمه نفت خام در آمریکا تولید شد و علاوه برآن ادامه ورود نفت خام تولیدی گران از شن های نفتی tar sands درکانادا و بهبود تولید انرژی در اکثر نقاط جهان از خورشید و باد (انرژی های تجدید پذیر) با راندمان بالا به خصوص در اروپا منجر به این شد که درسال 2014 میزان عرضه نفت خام در بازار به شکل قابل توجهی بیش از تقاضا و زیاد باشد بطوری که در حال حاضر بنظر می رسد که این افزایش تولید و عرضه نفت خام ساختار بازار را به هم ریخته و این به هم ریختگی نیزبه نظر می رسد که حدالاقل تا یک یا دوسال آینده پایدار باشد وقیمت ها در همین سطح و یا پائین تر باقی بمانند.
التبه این موضوع را در سال 2011 کارشناسانی نظیر کریس کوک از محققین دانشگاه کالج لندن در کنفرانسی که در تهران برگزار شد پیش بینی کردند و گفتند. متاسفانه شنوندگان و دولتمردان ایرانی در آن زمان این نظریه را جدی نگرفتند و بلکه از آنجائیکه قیمت نفت بطور مصنوعی بالا بود و با بالا میرفت آنرا مسخره هم کردند. تا اینکه در اواخر سال 2014 قیمت ها به سطح بشکه ای 45 و 50 دلار سقوط کرد. زیرا، در اواخر سال 2014 بانک مرکزی امریکا (فدرال ریزرو Federal Reserve Bank) تصمیم گرفت که چاپ دلار که پس از بحران سال 2008 برای به حرکت درآوردن اقتصاد آمریکا شروع کرده بود را متوقف کند. این سیاست مالی دراقتصاد که به financial Quantitative Easing (QE) شهرت دارد برای تزریق نقدینگی به اقتصاد کشور به منظور افزایش فعالیت های اقتصادی و خرید و فروش می باشد تا تولید کننده آمریکائی بتواند برای بازاری تولید کند که درآن تقاضا برای خرید و مصرف وجود دارد.
سیاست انرژی دولت اوباما
سیاست راهبردی انرژی دولت اوباما که از طریق وزارت امورخارجه (هیلاری کلینتون) و بخش های ذیربط سازمان سیا برای اجرائی شدن پیگیری می شد براساس وارد کردن گاز طبیعی قطر و کشورهای صاحب منابع گازی غنی در حوزه دریای خزر نظیر ترکمنستان و جمهوری آذربایجان به بازار اروپا بود تا از این طریق بتواند با صادرات نفت خام و فرآورده های نفتی روسیه در بازار اروپا رقابت کند.
جنگ نیابتی در سوریه و عراق
ملی گرائی و علاقه به دراختیار داشتن منابع انرژی درترکیه و سوریه برای اجرائی شدن سیاست های انرژی دولت اوباما در منطقه خزر و خلیج فارس مشکلاتی را ایجاد کرده بود. در همین حال پایگاه عظیم نظامی آمریکا به نام Al Udeid که سالها احداث آن طول کشید و در جنگ رها سازی کویت از چنگ صدام حسین و بعد سرنگونی صدام حسین مورد استفاده قرارگرفت و هنوز هم بسیار فعال است ، برای حفظ و مراقبت از منابع گاز طبیعی قطر و دولت دست نشانده در قطر ایجاد شده بود. ماموریت دولت دست نشانده قطر برای آمریکا مبارزه با ملی گرائی حفظ منابع انرژی در سوریه و عراق و حمایت مالی و معنوی از گروه های تند رو اسلامی درمنطقه خاورمیانه نظیر حکومت اسلامی ISIS ، اخوان المسلمین ، طالبان و غیره بود .
جنبش اسلام گرائی سنی ضد ملی گرائی
بنابراین ، اینطور می توان تحلیل کرد که سیاست انرژی (خارجی) دولت اوباما در منطقه خاورمیانه یک سیاست دینی اسلامی سنی ضد اعتقادات ملی گرائی بود به همین دلیل بطور پنهان از روی کار آمدن اخوان المسلمین در مصر و جنبش گولان Gulenism در ترکیه حمایت می شد. نتیجه ای که دولت اوباما به دنبال آن همان سیاستی بود که در منطقه بالکان و از هم فروپاشی یوگسلاوی سابق نتیجه داد و در عراق و سوریه می تواند منجر به ایجاد کردستان نفتی که درصورت روی کار آمدن طرفداران گولان (تندرو سنی ) در ترکیه تشکیل دولت جدید کردستان توسط ترکیه نادیده گرفته می شد و سایر دولت های اسلامی که در عراق و سوریه سرکار می آمدند هم مسیر صادرات گاز طبیعی قطر از طریق خط لوله به اروپا را فراهم می آوردند.
سقف قیمت نفت در بشکه ای 50 دلار
سیاست راهبردی انرژی ( سیاست خارجی - دیپلماسی انرژی) دولت اوباما با توجه به اینکه درایران نیز دولت نهم و دهم تحلیلی دراین رابطه نداشت و به تحلیل کارشناسانی که اصرار داشتند موضوع شبکه انرژی خزر (معاوضه انرژی - تبدیل گاز به برق و صادرات برق به جای گاز طبیعی از منطقه ) را مد نظر قرار دهد توجهی مبذول نمی کرد و بر طبل سخت تر شدن تحریم های اقتصادی و نفتی ایران که همانا به نفع سیاست انرژی دولت اوباما بود می کوبید( تحریم ها را کاغذ پاره ای بیش نمی دانست). متاسفانه این نظریه هنوز درداخل کشور پیگیری می شود. درهرحال موفقیت سیاست اقتصاد انرژی امریکا موجب شد که در بازار جهانی نفت وگاز و انرژی وضعیتی پیش اید که اصطلاحا" در اقتصاد جهانی به آن رسیدن به حد نهائی تقاضا گفته می شود یعنی Peak Demand.
چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است؟
خانواده آل سعود به این نتیجه رسیده اند که واقعیت های چنگ یمن چیست و توان آنها در چه حد است . آنها فهمیده اند که دوران نفت خام به سر آمده است. نه از این جهت که نفت خام به اتمام رسیده است بلکه به این دلیل که تقاضا به حد نهائی برای نفت خام رسیده است. به همین دلیل است که قصد دارند که سهام شرکت عظیم نفتی آرامکو را به قیمت اولیه ای که در بازار پیشنهاد می شود بفروشند. زیرا ، می دانند که قیمت های نفت خام به این زودی ها بالا نمی رود. تصمیم به قطع رابطه با قطر و درواقع محاصره اقتصادی قطر حاکی از این واقعیت دارد که عربستان چشم طمع به گاز قطر دوخته است.
قطر نفت کمی تولید می کند (روزانه حدود 600 هزار بشکه ) و حاکم قطر با آل سعود درباره طرح معاوضه نفت خام با گاز طبیعی درحال مذاکره بودند. عربستان قصد دارد تا ازطریق گاز طبیعی که پل عبور انرژی ها از سوخت فسیلی به غیر فسیلی است برای تنوع بخشی به اقتصاد عربستان و رها سازی به درآمد های نفتی دربرنامه های اقتصادی که برای اجرا از اینک تا سال 2030 طراحی کرده است بهره مند شود. البته آنچه حاکمان عربستان مد نظر دارند قابل فهم است. زیرا، واردات گاز طبیعی از قطر می تواند جایگزین مصرف فرآورده های نفتی و نفت خام در عربستان شود و عربستان نفت بیشتری بخصوص در ایام فصل تابستان برای صادرات خواهد داشت.
معامله با قطر براساس معاوضه نفت عربستان با گاز قطربرای عربستان یک فرصت محسوب می شود و اینک با فشاری که روی قطر وارد می کند قصد دارد بهترین شرایط را برای عربستان در این معامله بدست بیاورد. اما ، با حمایت ترکیه از قطر که آقای اردوغان هم چشم به گاز قطر دوخته است بنظر می رسد رسیدن به هدف برای عربستان آنطور که تصور می کرد آسان نباشد و اقدام اخیر تررویست های داعش در تهران بر مشکلات عربستان نیز ممکن است بیافزاید. زیرا، رسانه های بین المللی به جای اینکه انگشت اتهام از داعش را متوجه قطر کنند به نقل از ایران متوجه عربستان کردند و برای افکار عمومی غرب اینکه عربستان از داعش حمایت می کند قابل پذیرش تر از این است که باور کنند قطر دراین حمایت ها دست دارد.
سیاست انرژی ترامپ
ترامپ از روزی که برصندلی ریاست جمهوری تکیه زد نتوانست ناخوشایندی اش از اوباما را مخفی کند و بدفعات اوباما را مورد حمله قرار داد و مسئول مشکلات آمریکا معرفی کرد. اگر قبول کنیم که اوباما رئیس جمهور موسسات مالی وبانکی آمریکا بود باید به پذیریم که ترکیب کابینه ترامپ نشان می دهد که ایشان رئیس جمهور شرکت های نفتی آمریکائی است. اینک می توان به خوبی از سفر ترامپ به خلیج فارس درک کرد که اختلاف نظرهائی که شرکت های نفتی آمریکائی با اوباما درسیاست خارجی یعنی دیپلماسی انرژی اش داشتند به ویژه در رابطه با روسیه درحال بازنگری و جا به جائی قرار دارند.
نکته مثبتی که ایران می تواند مد نظر قرار بدهد این است که پرزیدنت ترامپ درحالی سیاست به هم ریختن و خراب کردن دولت اوباما را در پیش گرفته که خودش هنوز برای جایگزین کردن آن سیاست ها روشی را تعریف نکرده است . نظیر خروج یک جانبه از COP 21 و اقدام علیه سیاست های انرژی اوباما برای تولید و مصرف انرژی در آمریکا نظیر بازگرداندن زغال سنگ به سبد مصرف انرژی در آمریکا.
عربستان&l
منبع: خبرآنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۸۴۳۷۸۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ستاره مشهور آمریکا: تیم کیروش اتحاد تیم 98 را نداشت
به گزارش "ورزش سه"، جام جهانی 1994 نقطه عطفی برای فوتبال آمریکا بود و یکی از بازیکنان این تیم را به ستارهای جهانی تبدیل کرد؛ الکسی لالاس، مدافع بلند قامتی که با ظاهر نامتعارفش، به یکی از چهرههای ویژه آن رقابتها تبدیل شد. او چهار سال بعد هم در فهرست آمریکا برای جام جهانی 1998 حضور داشت، هرچند در دیدار مقابل ایران روی نیمکت نشست. او که بعد از دوران بازیاش، مدتی ریاست باشگاه لس آنجلس گلکسی را برعهده داشت و در انتقال دیوید بکام به این باشگاه نقشی تعیین کننده داشت. او که اکنون به عنوان کارشناس با شبکه ایاسپیان فعالیت میکند، در گفتگو با ورزش سه در مورد جام جهانی 2026، دیدارهای ایران و آمریکا در جام جهانی، همکاری با افشین قطبی و تاثیر انتقال بکام در رفتن لیونل مسی به لیگ آمریکا صحبت کرد.
تا دو سال دیگر ما جام جهانی آمریکا را خواهیم داشت که برای دومین بار در کشور شما برگزار میشود. در بار اول، شما یکی از مهمترین بازیکنان تیم آمریکا بودید. آن رقابتها چه تاثیری روی زندگی شما داشت؟
من از مدتها قبل فوتبال بازی میکردم، حتی قبل از اینکه به دنیا بیایم، از 1900، حتی از قرن گذشته. اما اگر من امروز با شما صحبت میکنم، به خاطر جام جهانی 1994 است که زندگی من را برای همیشه تغییر داد، با فرصتهایی که در داخل و خارج زمین ایجاد کرد. مردم همچنان در مورد جام جهانی 1994 صحبت میکنند؛ اینکه چقدر در توسعه فوتبال در آمریکا نقش داشت و از لحاظ فردی، من این را زندگی کردم که این رقابتها چه تاثیری میتواند روی زندگی یک بازیکن داشته باشد.
و حالا ما جام جهانی 2026 را داریم. و همه دنیا به آمریکا میآیند و میبینند که چطور همه چیز به شکلی اساسی تغییر کرده است؛ اینطور چطور در مورد فوتبال فکر میکنیم، چطور فوتبال بازی میکنیم، زیرساختها، شور و اشتیاق نسبت به فوتبال، دانش فوتبال و تجربه. دنیا به آمریکای کاملا متفاوتی برخواهد گشت. اما برای آمریکا هم فرصت بسیار فوقالعادهای است که بار دیگر نشان بدهد که نه تنها به دنیا که به کشور خودمان نشان بدهیم که چه راهی را طی کردهایم.
به نظرم ظاهر متفاوت شما هم کمک کرد که در آن جام جهانی بیشتر مورد توجه قرار بگیرید.
بله، من در آن زمان موهای خیلی بیشتری داشتم (خنده). یکی از چیزهایی که من در مورد فوتبال دوست دارم، وجه نمایشی بودن آن است. اینکه چطور به نظر برسید، مسئله سرگرم کننده بود ن آن، لباسی که میپوشید. برای من فوتبال جنبه نمایش و سرگرمی داشت و میخواستم به آدمهایی که در ورزشگاه بودند یا از تلویزیون بازیها را تماشا میکردند، یک کاراکتر و شخصیت را به نمایش بگذارم.
از ظاهرم خیلی راضی بودم و با آن احساس راحتی میکردم، واضح است که خیلی "توچشم" بود. برای من جذاب بود که این کاراکتر را داشته باشم. من الان هم در تلویزیون در مورد فوتبال صحبت میکنم. کمی از نظر ظاهری فرق کردم اما از درون همان آدم دیوانه سابق هستم. فقط موهایم را کوتاه کردهام.
این ظاهر شما احتمالا از علاقهمندی دیگر شما میآیند: موسیقی. درست است؟
بله، بله. میدانم که فوتبالیست بهتری بودم چون در زندگیام موسیقی را داشتم. وقتی بچه بودم، موسیقی را شروع کردم، گیتار مادرم را میگرفتم، او به من درس پیانو میداد، ضمن اینکه من در دهه 70 و 80 آمریکا بزرگ شدم، زمانی که فوتبال خیلی محبوب بود، وقتی 12-10 ساله بودم و به عنوان یک نوجوان وارد دبیرستان شدم، اصلا فکر نمیکردم که یک فوتبالیست حرفهای شوم. یک رویا دیگر داشتم. میخواستم دیوید لی راث یا بن هیلر شوم. میخواستم ستاره راک شوم. یا بازیکن هاکی. چون در میشیگان و دیترویت بزرگ شدم و اینجا بیشتر هاکی بازی میکنند تا فوتبال.
فوتبال چنین شرایطی داشت و از آن زمان خیلی تغییر کرد و خیلی خوشحال و مفتخریم که فوتبال [در کشورما] اینقدر تغییر کرد اما هنوز راهی طولانی در پیش داریم. اما موسیقی هنوز علاقهمندی من هست. هنوز گیتار در خانهام هست. هنوز ترانه مینویسم، هنوز آهنگ ضبط میکنم، هنوز اجرا میکنم. این چیزی است که همیشه گوشه قلبم بوده است. هرچند دیگر نمیتوانم فوتبال بازی کنم اما موسیقی هیچ وقت از آدم جدا نمیشود.
بعد از جام جهانی 1994 شما به پادووا رفتید و به یکی از اولین بازیکنان آمریکایی تبدیل شدید که در اروپا بازی کرد. چطور بازی در سری آ در بهترین سالهایش روی سبک بازی شما تاثیر گذاشت؟
من برای پادووا بازی میکردم؛ باشگاه کوچکی که تازه به سری آ صعود کرده بود؛ باید بدانید که سری آ ایتالیا در آن زمان کاملا متفاوت بود. قبل از اعمال قانون بوسمن بود و قبل از باز شدن مرزها در اتحادیه اروپا و همه بازیکنان، همه پول ها و همه توجهات به فوتبال ایتالیا بود. واضح است که اکنون انگلیس این شرایط را دارد اما در آن زمان، همه میخواستند به ایتالیا بروند.
بنابراین بعد از جام جهانی 1994، من فرصت داشتم که به انگلیس بروم، یا آلمان و یا ایتالیا. و مشخص است که من دلم میخواست فقط به لیگ بروم، به ایتالیا. بنابراین هر یکشنبه، وارد زمین میشدم و مقابل بهترین بازیکنان دنیا بازی میکردم. به عنوان مدافع، یک بازی باید [جانلوکا] ویالی را مهار میکردم یا [فابریتزیو] راوانلی را. و بازی بعدی باید ژرژ وهآ را مهار میکردم، بعد از آن پائولو فونسکا، بعد بپه سینیوری یا هریستو استویچکوف. تکتک تیمها ستارههایی در کلاس جهانی داشتند.
بنابراین این شرایط طرز فکر من در مورد فوتبال را تغییر داد و مطمئنا به بازیکن بهتری تبدیل شدم. علاوه بر این، این تجربه من را به آدم بهتری هم تبدیل کرد. چون 90 دقیقه بخش کوچکی از روز است. اما زندگی در این کشور، در این فرهنگ، علی رغم همه فشارهایی که وجود دارد، وقتی زبان آن را یاد میگیرید، عضوی از این کشور میشوید، این یک تجربه جدید است. بنابراین، بله، من به فوتبالیست بهتری تبدیل شدم، اما به خاطر این تجربه آدم بهتری هم تبدیل شدم.
دومین تجربه شما از حضور در جام جهانی، جام جهانی 1998 فرانسه بود که عضو تیمی بودید که در لیون مقابل ایران قرار گرفت. آیا خاطرهای از آن دیدار دارید؟
بله، نتیجه خوبی رقم نخورد اما قطعا نه برای آمریکا. آن جام جهانی، جام جهانی موفقی برای آمریکا نبود. اما آن دیدار خاص. من هنوز آن دیدار را به یاد دارم. همه چیز آن را یادم هست. به عنوان یک آمریکایی، من در دهههای 70 و 80 بزرگ شدم. و آنطور که فرهنگ و کشور ما به عنوان آمریکایی به ایران نگاه میکرد، متوجه میشوید، برای ما حریف ایران بود. اینطور به ما یاد داده بودند که آنها از ما خوششان نمیآید.
جنبه فوقالعاده ورزش این است که میتوانید به جنبه انسانی ماجرا نگاه کنید؛ میتوانید آدمها را ببینید، میتوانید فرهنگ را ببینید. میتوانید فراتر از سیاست بروید. فراتر از تاریخ. بنابراین فشار و تنش اطراف آن بازی را همه درک میکردند و آن دیدار چیزی بیشتر از یک بازی فوتبال بود. ما به عنوان بازیکن کاری نمیتوانستیم در مورد آن بکنیم. من جلوی ایران بازی کردم، مقابل روسیه، مقابل این کشورهایی که از جنبه ژئوپلتیکی، اختلافات اساسی داریم اما درون زمین همان بازی همیشگی است، مثل یک جشن، و درون زمین در نهایت به هر دو کشور احترام گذاشته میشود، به هر دو تیم و هر دو فرهنگ. این جنبه فوقالعاده ورزش است.
اما میتوانستید کاملا احساس کنید که آن دیدار، چیزی بیش از یک بازی است، به دلیل تاریخچهای که وجود داشت و همه مسائل دیگری که با چنین دیداری همراه است.
البته که ما شکست خوردیم و میتوانستید بفهمید که این دیدار برای ایرانیها و بازیکنان ایران چقدر اهمیت دارد و واضح است که برای ما از جنبه رقابتی بسیار ویرانکننده بود و همینطور به دلیل نگاهی که ما به این دیدار داشتیم. ما فقط یک بازی را نباخته بودیم، به ایران باخته بودیم.
واکنشها به این شکست چه بود؟
خب تنش زیادی وجود داشت چون حریف ایران بود. اما تنش زیادی هم وجود داشت چون ما هنوز در فوتبال در حال پیشرفت بودیم. این دومین جام جهانی پیاپی ما بود اما ما شکست خوردیم و گامی به عقب برداشتیم و فرصت جام جهانی 1998 را از دست دادیم. این چیزی بود که ما به عنوان بازیکن میدیدیم، و همچنین نگاهی بود که کشورمان به این شکست داشت، این یک ناکامی بود چون باختیم، ناکامی بود چون به ایران باختیم، و ناکامی بود که در پیشبرد فوتبال شکست خوردیم.
آدمهای زیادی در آمریکا بودند که به این اهمیت نمیدادند یا اصلا فکر نمیکردند که ما خوب بازی کنیم، بنابراین آنچه در تابستان 1998 رخ داد، نظر آنها را تایید کرد. بنابراین ما باید کارهای بیشتری میکردیم.
دو سال قبل در قطر آمریکا 1-0 ایران را شکست داد. آیا برای شما این دیدار جنبه انتقامی داشت؟ یا از این نظر مهم نبود؟
من آنجا بودم و واضح است که بازی خیلی مهمی بود، چون امتیازهای آن باعث صعود ما شد، بازیای بود که آمریکا در آن نیاز به پیروزی داشت بازی قشنگ و جذابی نبود. باز هم میتوانستید فشار را احساس کنید اما تفاوت در این بود که فکر می کنم ایران در جام جهانی 2022، فشار خیلی بیشتری احساس میکرد. و تیم سال 1998، "تیمتر" بود، متحدتر بودند.
اما دوباره، [برای تیم آمریکا] حریف ایران بود. با سپری شدن همه این سالها، هنوز تنش و تاریخچه اختلاف دو کشور پابرجاست و هنوز این روایت از سوی رسانهها مطرح میشد که ایران اینطور و آنطور است و سیاستش به این شکل است و حتی در کنفرانس مطبوعاتی پیش از بازی، از بازیکنان [آمریکا] سوالهایی در رابطه با مسائل ژئوپلتیکی پرسیده شد، این بخشی از جام جهانی بود، همه اینها بخشی از جام جهانی است و من دوستش دارم. این نشان میدهد که جام جهانی چقدر مهم است و قدرت یک جام جهانی پربار را نشان میدهد و نشان میدهد که چرا مهمترین رقابتهای دنیاست.
کادر فنی تیم ملی آمریکا یک عضو ایرانی داشت؛ افشین قطبی. آیا خاطرهای از کار با او داری؟
بله البته، افشین یک اسطوره است. به دلیل دوران حرفهای پرماجرا و شگفتانگیزی که داشت و گذشتهای که سپری کرد، درک او از فوتبال بینالمللی و همه تجربههای متفاوتی که پشت سر گذاشت. اگر ما میتوانستیم از افشین استفاده کنیم تنها برای اینکه درک درستی (از ایران) داشته باشیم، این یک امتیاز بود، باید اینکار را می کردیم. موضوع جالب این بود که علی رغم شرایط سیاسی و تاریخچهای که با ایران داشتیم، جمعیت ایرانی در آمریکا و فرهنگ آنها فوقالعاده است. من کنار ایرانیها بازی کردم، مقابل ایرانیها بازی کردم، جمعیت ایرانیهایی که ما اینجا در آمریکا داریم، ایرانی-آمریکاییها، فوقالعاده هستند. میتوانید به جاهای مختلف بروید و ببنید که آنها چقدر مهم هستند. آمریکا مثل یک دیگ ذوب است که همه این آدمها را کنار هم جمع کرده است. من خودم یونانی هستم، پدرم یونانی بوده، بنابراین همه ما [مهاجران] جامعههای مختلفی داریم.
بنابراین من تجربه زیادی از برخورد با ایرانی-آمریکاییها دارم، واضح است که آنها به سرزمین مادریشان نگاه متفاوتی [از آمریکاییها] دارند، اما تاریخ ایران، وقتی نگاه می کنید که زمانی چه بوده، شگفتانگیز است. من عاشق خواندن در مورد تاریخ و نگاه کردن فیلمهای تاریخی هستم و اینکه فرهنگها چطور تغییر میکنند، بنابراین همیشه برای ایرانیها و ایرانی-آمریکایی احترام قائل بودهام. تصویر بزرگتری از تصویر ژئوپلتیکیای که رایج است، وجود دارد.
اما در مورد افشین، یک عضو مهم و باارزش [در تیم آمریکا] بود، به خاطر تجربیاتش.
بعد از دوران حرفهایتان به عنوان بازیکن، شما یک مدیر فوتبالی شدید، و احتمالا مهمترین انتقال تاریخ امالاس زیر نظر شما انجام شد: انتقال دیوید بکام به لسآنجلس گلکسی. این انتقال چطور روی امالاس تاثیر گذاشت؟
انتقال بکام همهچیز را در امالاس تغییر داد. این انتقال یک نقطه عطف بود، چون همه چیز به قبل از بکام و بعد از بکام تقسیم شد. آمدن بکام به لس آنجلس گلکسی که من رئیسش بودم، مثل نشاندار کردن باشگاه بود. ناگهان همه دنیا لس آنجلس گلکسی را شناختند. ناگهان همه دنبال با لیگ حرفهای آمریکا آشنا شدند. این چیزی است که وقتی معروفترین آدم دنیا را به خدمت میگیرید، به دست میآورید. اما این شرایط چالش برانگیز هم بود. وقتی چنین بازیکنی را وارد رختکنتان میکنید، چالش برانگیز هم هست. او یک ماشین است. برند بکام یک ماشین است. و سالها طول کشید تا گلکسی با این مسئله کنار بیاید که قابل درک است زیرا هیچ وقت چنین چیزی وجود نداشت.
من به همه مردان و زنانی که با آنها کار کردم، افتخار میکنم که فرصت کار با بکام را از منظر تجاری به بالاترین سطح رساندند و سرانجام در زمین حضور او موثر واقع شد. من چند سال بعد اخراج شدم زیرا مسئولیت من، تجارت درون زمین و تجارت بیرون زمین بود. از نظر تجارت بیرون زمین خیلی خوب بودم چون او پول زیادی نصیب باشگاه کرد اما کار داخل زمین خوب نبود چون ما نتوانستیم محصولی که هواداران میخواهند و شایستگیاش را داشتند را به آنها بدهیم.
البته مسئله ای خاصی نبود چون ما باید این دوران گذار را طی میکردیم اما حالا که به پشت سر نگاه میکنم، بسیار احساس غرور میکنم چون همه چیز را در فوتبال آمریکا، داخل و خارج زمین تغییر داد. ما حالا در مسی و اینترمیامی صحبت میکنیم اما بدون انتقال بکام، این اتفاق هم نمیافتاد. بنابراین انتقال او لحظه بسیار مهمی بود.
آیا معتقد هستید که انتقال دیوید بکام مهمتر از انتقال مسی به اینترمیامی بود؟
نه، اینطور نمی کنم. تفاوتی وجود دارد. دیوید بکام بازیکنی فوقالعاده و یک ستاره در کلاس جهانی بود. فکر می کنم انتقال او قطعا بسیار مهم بود. فکر می کنم انتقال مسی انجام شد، چون انتقال بکام را داشتیم. بکام بازیکن فوقالعاده ای بود اما مسی احتمالا بهترین بازیکن تاریخ است و فکر میکنم اعتباری که مسی با خود آورد، با اعتباری که انتقال بکام به همراه داشت، متفاوت است. تفاوتی وجود دارد اما بسیار بسیار مهم است و اتفاقی نیست که بکام اولین بازیکنی بود که انتخاب شد (برای انتقال به ام ال اس) و سپس او مالک اینترمیامی شد و خودش با مسی قرارداد امضا کرد. همه اینها با هم ارتباط دارند.
کارلوس کیروش، سرمربی سابق تیم ملی ایران، در سال 1998، زمانی که با فدراسیون فوتبال آمریکا همکاری میکرد، یک برنامه جامع نوشت تا تیم ملی آمریکا قهرمان جام جهانی 2010 شود. اما این اتفاق هرگز رخ نداد. مهمترین سوال در مورد فوتبال آمریکا این است که چرا هرگز به سطح غولهای اروپایی یا آمریکای جنوبی نرسیده؟
چند نکته وجود دارد؛ اول اینکه من عاشق کارلوس کیروش و آنهایی هستم که این هدف و برنامه را داشتند. صادقانه بگویم، این برنامه خیلی آمریکایی است (از نظر جاهطلبانه بودن) انجام کاری که مردم فکر می کنند امکان پذیر است، انجام کاری که بقیه فکر میکنند نمیتوانید انجام بدهید. بنابراین من احترام زیادی برای آنها قائل هستم. مشکلی نیست که آنها به این هدف نرسیدند، حداقل این هدف را به طور عمومی اعلام کردند، اینکه میخواهیم این کار را انجام بدهیم. شاید به آن میرسیدیم یا نه اما من عاشق اهداف بزرگ، دهن پرکن، جاه طلبانه و باشکوه هستم.
وقتی در مورد این صحبت میکنیم که ما (فوتبال آمریکا) کجا قرار داریم، در مورد تیم مردان حرف میزنیم چون تیم زنانمان که قهرمان جهان شده است اما در مورد تیم مردان، ما باید با تاریخ روبرو شویم که در آمریکا کاملا متفاوت است. ما ورزشهای زیادی داریم. ورزش اول آمریکا فوتبال نیست و فوتبالی پادشاهی نمیکند. ما تاریخچه فوقالعاده ای داریم و شور و شوق خیلی زیادی اما با ورزشهای زیادی رقابت میکنیم که تاریخچه خودشان را دارند. این کار را دشوار میکند اما این منحصر به فرد است، متفاوت است. اگر به این نگاه کنید که ما حالا کجا هستیم، نسبت به 10، 20، 30، 40 یا 50 سال قبل، شگفت انگیز است که ما در مدتی تقریبا کوتاه، چه مسیر طولانیای را طی کردهایم. بنابراین در آمریکا ما گاهی از خودمان انتقاد میکنیم که به هدفی که میخواستیم، نرسیدیم. گاهی هم فکر می کنم مهم است که از خودمان تعریف کنیم، میدانید چرا؟ چون راهی طولانی را طی کردیم، خیلی خیلی سریع و این شایسته تحسین است. و حالا باید به مسیرمان ادامه بدهیم و برای رسیدن به جایی که منظور شماست، یعنی تبدیل شدن به یکی از تیمهای برتر، که هدف بعدی ماست، اینکه یکی از تیمهای درجه یک باشیم، وقتی در یک رقایت دیگر بازی میکنیم، مقابل فرانسه، مقابل انگلیس، معتقدیم که میتوانیم آنجا باشیم و در سطح آنها بازی کنیم. نه اینکه همیشه برنده باشیم اما میخواهیم یکی از تیمهای برتر باشیم. این هدف بعدی است.
تیم ملی آمریکا در حال حاضر ستارههای جوان و بااستعدادی دارد که در لیگهای اروپایی بازی میکنند. پیشبینی میکنید در جام جهانی بعدی چه دستاوردی داشته باشند؟
این در کشورها و فرهنگها مختلف این اتفاق زیاد میافتد که از یک نسل طلایی حرف زده شود. به کریستین پولیشیچ نگاه کنید، یا وستون مککنی، تیموتی وهآ... این لیست همینطور ادامه خواهد داشت، تایلر آدامز هم جزو این بازیکنان است، آنها از سن کم، تجربه خیلی زیادی داشتند و در جام جهانی هم بازی کردهاند، بنابراین وقتی به اوج دوران حرفهایشان برسند، با همه تجربهای که دارند، شما انتظار بیشتری از آنها دارید؛ این خوب است.
فکر نمیکنم که این انتظار غیرواقعبینانه باشد. فکر می کنم آنچه تغییر کرده، برای مثال، در جام جهانی 1998 یا جام 1994، ما بازیکنی مانند تب راموس را داشتیم، بازیکنی فوقالعاده، به نظر من یکی از بهترین بازیکنهای تاریخ آمریکاست اما او از نسل متفاوتی بود. اگر به تیم فعلی نگاه کنید، آنها هم بازیکنان فوقالعاده ای هستند اما تعداد بازیکنان فوقالعاده بیشتر است، به دلیل مسیرها و فرصتهایی بیشتری که داشتند. در نتیجه ترکیب تیم عمق بیشتری دارد، بازیکنان مستعد بیشترند و رقابت هم بیشتر است. فکر می کنم این مهم است. اما من از این تیم انتظار بیشتری دارم. زیرا چیزهای زیادی به آنها داده شده، فرصتهای زیادی در اختیار آنها قرار گرفت. این انتظار چیز خوبی است، یک انتظار به حق. فکر نمیکنم غیرواقعبینانه باشد. فکر نمی کنم دچار توهم شده باشیم که انتظار داشته باشیم در جام جهانی 2026، در خانه، مقابل بهترینهای دنیا، این تیم باید مقابل هرتیمی با انتظار پیروزی به زمین برود. فارغ از هر اتفاقی که بیفتد، آنها باید انتظار داشته باشند که میتوانند به پیروزی برسند. با توجه به استعدادهایی که داریم.
جام جهانی 1994 یک نقطه عطف برای فوتبال آمریکا بود. فکر میکنید که جام جهانی بعدی هم یک نقطه عطف دیگر خواهد بود؟
فکر میکنم این جام جهانی به اندازه جام 94 مهم خواهد بود. حالا که در خیابان قدم میزدم، کسانی به من نزدیک میشوند و میگویند در آن جام جهانی 5 ساله یا 10 ساله بودم و با دیدن آن رقابتها همهچیز تغییر کرد. حالا کودکانی هستند که جام جهانی 2026 را تماشا خواهند کرد و برای همیشه تغییر میکنند. اما چیزهای بیشتری هم خواهد بود. ما هنوز تلاش میکنیم تا آدمهای بیشتری را زیر چتر فوتبال بگیریم. یک داستان کوتاه در مورد جام جهانی 1994، آن روزهای خیلی دور، وجود دارد. دو-سه هفته قبل از جام جهانی، من برای تیم ملی آمریکا بازی میکردم. در هواپیما روی صندلی ام نشسته بودم، در قسمت اکونومی و یک خانم مسن هم کنار من نشسته بود. او به من سلام کرد و مشغول صحبت شدیم. از من پرسید به چه کاری مشغولی؟ گفتم فوتبال بازی میکنم. گفت اوه، شغلت چیه؟ گفتم فوتبال بازی میکنم، فوتبالیست هستم. گفت چه جوری پول درمیاری؟ گفتم فوتبال بازی میکنم، فوتبالیستم! دو هفته بعد، مقابل میلیاردها آدم، در جام جهانی بازی کردم. تنها دو هفته به همه نشان داد که [فوتبال] آمریکا چطور است. خیلی چیزها از آن زمان تغییر کرده است. اما هنوز مردم زیادی هستند که در سال 2026 شاید برای اولین بار فوتبال تماشا میکنند و میخواهیم چیزی برای شادی و برای خاطرهسازی به آنها بدهیم و از جام جهانی 2026 مانند جام جهانی مردان 1994 و همین طور جام جهانی زنان 1999 استفاده خواهیم کرد؛ دو جام جهانی بسیار مهم در ایالات متحده و فکر می کنم جام جهانی 2026 به همان اندازه اهمیت خواهد داشت و از بعضی جهات حتی مهمتر.
دوست داری راند سوم دیدار ایران-آمریکا را اینبار در کشورتان تماشا کنید؟
ببین، من عاشق این بازی هستم چون لایههای مختلفی دارد. اول دوست دارم که ایران به جام جهانی 2026 صعود کند. آنوقت به تیم ایران خوشامد میگوییم که به آمریکا میآید که در جام جهانی ما حضور پیدا کند و اگر یک دیدار ایران-آمریکای دیگر در جام جهانی داشته باشیم، فوقالعاده خواهد بود. الان نتیجه 1-1 است، جالب است که ببنیم چه تیم بازی سوم را میبرد. این بازی همیشه ... است، همیشه رقابتی است و همیشه داستان آن بخشهای مختلفی دارد. من همیشه افتخار میکردم که برای تیم ملی کشور بازی کنم. میدانم که بازیکنان ایرانی هم به بازی برای تیم ملی کشورشان بسیار افتخار میکنند. و می دانیم وقتی سرود ملی نواخته میشود و دستتان را روی قلبتان میگذارید و به همه چیزهای متفاوتی که به ذهنتان میرسد، فکر میکنید و به اهمیتی که کشورتان برایتان دارد، من عاشق این هستم. حتی در مورد کشورهایی که چیزی از آنها نمیدانم، بخش جذاب برای من سرود ملی است. وقتی شور و اشتیاق (هواداران و بازیکنان) را میبینم، احساساتشان را میبینم، میبینم که این موضوع، فراتر از نتیجه، چقدر اهمیت دارد، فراتر از گلها و برد و باختها. این نمایندگی کشوری است که عاشقش هستید. مطمئنم که بازیکنان ایرانی هم عاشق کشورشان هستند، همانقدر که من آمریکا را دوست دارم و این فلسفه تیم ملی و بازیهای ملی است.
مصاحبه از: بهنام جعفرزاده